کد مطلب:33558 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:127

نسیم بهار، نفس صاحبدلان است











راویان گمان كرده اند كه منظور همین بهار و خزان عادی است كه از فصول سال می باشند. اما مولوی می گوید این چنین نیست. در كلام پیامبر (ص) «بهار» یعنی نفس صاحبدلان. اینان بهارند و به آدمی طراوت می بخشند و دل او را زنده می كنند. این انفاس است كه روح انسان را سبز پوش می كنند:


پس بتاویل این بود كانفاس پاك
چون بهارست و حیات برگ و تاك


گفته های اولیا نرم و درشت
تن مپوشان زانك دینت راست پشت


گرم گوید سرد گوید خوش بگیر
زان ز گرم و سرد بجهی و ز سعیر


(مثنوی، دفتر اول، بیت 2054 -6)

اما آن خزانی كه باید از او گریخت و تن را از او پوشاند، همانا نفس و هوا و نفس ناپاكان است. این انفاس پلید همچون باد خزان برگ و بار آدمی را می سوزانند و می ریزند. دل را می میرانند. بنابراین «دلت را با موعظه زنده كن» یعنی برو و نزد صاحبدلان بنشین. یك موعظه ی آنها همسنگ و بلكه برتر از هزاران موعظه ی مرده دلان است.


كهربا دارند چون پیدا كنند
كاه هستی ترا شیدا كنند


(مثنوی، دفتر اول، بیت 2492)

در حضور مغناطیس صاحبدلان بنشین تا تو را جذب نمایند:


دلا نزد كسی بنشین كه او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو كه او گلهای تر دارد


در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیكاران
به دكان كسی بنشین كه در دكان شكر دارد


(دیوان كبیر، غزل 563)[1].

[صفحه 132]

نه تنها شنیدن سخن هر كس بر دل آدمی موثر نیست كه اساسا شنیدن سخن هر كس روا نمی باشد. در روایات داریم كه شنیدن سخن افراد در حكم عبادت كردن آنهاست، پس اگر گوینده از جانب خدا باشد، شنونده خدا را پرستیده است و اگر از جانب شیطان باشد، شنونده شیطان را پرستیده است.[2].

باید مراقب بود. هر كسی را نباید عبادت كرد، این نوعی شرك ورزی است. دل به كسی سپردن، گوش به سخنان كسی فرا دادن، كار آسان و ساده ای نیست. البته ما آدمیان غالبا این امر خطیر را ساده می شماریم، ولی حقیقت مطلب این است كه آدمی نمی تواند و نمی باید چشم و گوش خود را به دست هر كس بسپارد. دل همانند درختی است كه برای زنده ماندن باید آبیاری شود. و این آبیاری را باید از كسانی طلبید كه در این كار شایستگی كافی دارند. بزرگانی كه خود صاحبدل و صاحب نفس بودند اگر چیزی نوشته اند، نوشته هایشان هنوز نیز از پس حجاب قرنها آتشین و پر حرارت است و انسان را گرم می كند. در مقابل كسانی كه از سر تقلید سخنانی از دیگران آموخته اند و آن را به مشتریان عرضه می كنند از همان ابتدا كودك مرده به دنیا می آورند- چه رسد به قرنها بعد. اگر می بینیم سخنان امیرالمومنین هنوز از پس چهارده قرن اینچنین آتش در دلها می زند از آن حیث است كه فرمود:

مردم به خدا قسم من شما را به هیچ طاعتی نمی انگیزم مگر آنكه خود در عمل به آن پیشی می گیرم.[3].

اگر می بینیم سخنان كسانی همچون غزالی و مولوی هنوز نیز پس از این همه سال همچنان گیراست، برای این است كه این سخنان نخست در جان

[صفحه 133]

خود ایشان در گرفته بود تا بعدا دیگران را هم تحت تاثیر قرار دهد:

سخن كز دل برون آید نشیند لا جرم بر دل

این سخنان از یك پشتوانه روحی غنی برخوردارند. آن روحها به واقع هنوز زنده اند و در این كلمات می دمند و به آنها گرمی می بخشند تا آنها نیز به مخاطبان شایسته ی خود گرما بدهند. نظام عالم این گونه است. بی جهت و به گزاف نیست كه پاره ای از سخنان این چنین موثر واقع می شوند. حاصل آنكه دل را باید از یك حیث با موعظه زنده كرد.


صفحه 132، 133.








    1. كلیات شمس یا دیوان كبیر، با تصحیحات و حواشی بدیع الزمان فروزانفر، دوره 9 جلدی، امیر كبیر، چاپ سوم، 1363.
    2. من اصغی الی ناطق فقد عبده، فان كان الناطق عن الله عز و جل فقد عبد الله و ان كان الناطق عن ابلیس فقد عبد ابلیس (سفینه البحار، ج 2، ص 115).
    3. نهج البلاغه، خطبه ی 175.